برچسب : نویسنده : 1mahi1992d بازدید : 2
« صمد بهرنگی،ماهی سیاه کوچولو »
721....برچسب : نویسنده : 1mahi1992d بازدید : 2
چقدر از آن زن (تکه) بدم می آید... حتی از شنیدن صدایش متنفرم. + چقدر خوب است که دیگر جلوی چشمم نیست. 721....
برچسب : نویسنده : 1mahi1992d بازدید : 6
« صمد بهرنگی،ماهی سیاه کوچولو »
721....برچسب : نویسنده : 1mahi1992d بازدید : 3
نمی دانم با این حجم از استرس چه باید بکنم.
احساس میکنم هر چه که ساخته بودیم به یک باره روی سرمان آوار شده است.
تمام آینده مان مبهم تر از قبل شده است و استرس مثل یک کوه عظیم روی قلبم سوار شده است و نفس هایم سنگین است.
721....برچسب : نویسنده : 1mahi1992d بازدید : 4
کاش کسی بود که میتوانستم با او درد دل کنم...
با هیچکدام از افراد نزدیکم نمیتوانم حرف بزنم نمیخواهم آنها هم استرس بگیرند.
چری هم که دیگر برایم جایگاه سابق را ندارد و حوصله اش را هم ندارم.
الان لابد ماه هم همین حال را دارد.
کاش این روزهای سیاه و پر از ابهام بگذرند و روزهای خوب بیایند.
روزهایی که این نوشته ها را بخوانم و بگویم دیدی همه چیز به خیر گذشت؟ دیدی موفق شدید؟
721....برچسب : نویسنده : 1mahi1992d بازدید : 3
« صمد بهرنگی،ماهی سیاه کوچولو »
721....برچسب : نویسنده : 1mahi1992d بازدید : 50
از آدمها نترس ماهی... کمی جرأت به خرج بده... خودت را پرت کن توی اقیانوس... نترس ماهی. 721....
برچسب : نویسنده : 1mahi1992d بازدید : 24
بلاخره آن تکه رفت... به یکی از آرزوهایم رسیدم. باورم نمیشود. +یک بار ذهنی بزرگ حذف شد و فصل جدیدی از زندگی ام شروع شد. 721....
برچسب : نویسنده : 1mahi1992d بازدید : 22
دل ماهی هم گرفته بود و هم شکسته بود... ماه برای ماهی دیگر آن ماه نبود... ماهی آهی کشید و باله هایش را تکان داد تصویر ماه در آب برکه کوچک لرزید ماه برای ماهی مثل تصویرش در آب متزلزل شده بود... ماه از چشم ماهی افتاده بود. همه چیز برای ماهی تمام شده بود... نه یکهو... ریز ریز... و حالا دیگر تمام شده بود. ماهی خواست خودش را از ماه دور کند... به عمق آب برکه فرو رفت و خودش را زیر تخت سنگ کوچک محبوبش پنهان کرد... 721....
برچسب : نویسنده : 1mahi1992d بازدید : 30